برهان وجودی آنسلم
برهان وجودی آنسلم، از قرن یازدهم میلادی (پنجم قمری) در میان حکیمان اروپا مطرح شد. مبتکر این برهان سنت آنسلم مقدس (saint anselm) بود؛ از این رو به این برهان، برهان آنسلمی نیز گفتهاند. افراد زیادی از قبیل دکارت و لایب نیتس و اسپینوزا با تقریرهای مختلف، آن را تأیید کردهاند ولی کانت از آن انتقاد کرده و آن را نارسا دانسته است. این برهان در کتاب معروف وی ، تمهیدات (prioslogium) این چنین ذکر شده:
«خدا موجودی است که برتر از او قابل تصوّر نیست و موجودی که برتر از او قابل تصور نیست نه تنها در ذهن بلکه در خارج از ذهن هم باید موجود باشد. بنابراین، خداوند نه تنها در ذهن بلکه در خارج از ذهن هم موجود است»
صغرای این قیاس نشان دهند? مفهوم خداست، «موجودی که برتر از او قابل تصوّر نیست» مفهومی است که انسان از خدا دارد حتی اگر وجود خدا را انکار کند. کبرای این قیاس هم واضح و روشن است زیرا اگر موجود برتر که برتر از او قابل تصور نیست فقط در ذهن باشد (و وجود خارجی نداشته باشد) او آن موجود «برتر» که برتر از او قابل تصور نیست نخواهد بود. موجودی برترین موجود قابل تصور است که واقعیت خارجی داشته باشد و در ذهن، مفهوم آن موجود باشد. لذا اگر بخواهد موجودی برتر باشد باید هم در خارج و هم در ذهن موجود باشد.
استاد شهید مرتضی مطهری در توضیح و نقد این برهان مینویسند:
« این برهان از نظر شکل قیاسی از نوع برهان خلف است ، برهان خلف استدلال بر مدعا از راه غیرمستقیم ، یعنی از راه ابطال نقیض مدعا است و چون ارتفاع نقیضین، محال است پس خود مدعّا، حق است.
در این برهان آن چیزی که مدعا قرار میگیرد، به دو نحو قابل تقریر است:
یکی آنکه مدعا، نفس تصوّر ذات برتر و بزرگتر باشد، تقریر صورت برهان چنین میشود: ما ذات بزرگتر یا وجود کامل را تصویر میکنیم و باید آنچه ما تصور میکنیم وجود داشته باشد زیرا اگر وجود نداشته باشد ذات بزرگتر را تصور نکردهایم.
اگر این برهان را اینچنین تقریر کنیم، ملازمه غلط است یعنی لازم? وجود نداشتن آن ذات اعای و اکمل (برتر)، این نیست که ما او را تصوّر نکرده باشیم و تصور ما از ذات بزرگتر، تصور ذات بزرگتر نباشد. پس از این نظر خلفی لازم نمیآید، ذات بزرگتر چه موجود باشد و چه وجود نداشته نباشد تصور ما از ذات بزرگتر، تصور از ذات بزرگتر است. پس نمیتوان از تصور ذات بزرگتر، وجود خارجی ذات بزرگتر را استنتاج کرد.
دیگر آنکه مدعا، واقعیت ذات بزرگتر باشد. پس باید چنین بگوئیم که ما ذات بزرگتر را در خارج در نظر میگیریم، آنگاه میگوییم:
این ذات بزرگتر خارجی باید وجود داشته باشد و الا ذات بزرگتر نیست زیرا ذات بزرگتر موجود، از این بزرگتر مفروض، بزرگتر خواهد بود. پس ذات بزرگتر مفروض، ذات بزرگتر نخواهد بود.
بدیهی است که در این تقریر، وجود به منزله یک صفت و عارض خارجی بر ذات اشیاء فرض شده است یعنی برای اشیاء با قطع نظر از وجود، ذات و واقعیتی فرض شده است. آنگاه گفته شده است که وجود لازم? ذات بزرگتر است؛ چه اگر ذات بزرگتر وجود نداشته باشد، ذات بزرگتر نخواهد بود زیرا ذات بزرگتر موجود از ذات بزرگتر غیر موجود، بزرگتر خواهد بود.
تفکیک ذات اشیاء از وجود در ظرف خارج، و توهم اینکه وجود برای اشیاء از قبیل عارض و معروض و لازم و ملزوم است، اشتباه محض است. اشیاء با قطع نظر از وجود، ذاتی ندارند»
محقق اصفهانی (1296-1361) تقریر متفاوتی از این برهان دارند. در بیان ایشان، محور استدلال، «وجوب وجود» است و امّا در سخن آنسلم محور استدلال، «کمال» است. آنسلم میگوید: ما تصوری از کاملترین موجود داریم و این کاملترین موجود بایستی تحقق خارجی داشته باشد و گرنه کاملترین موجود نیست. اصفهانی میگوید: ما تصوّری از واجب الوجود داریم و اگر این واجب الوجود تحقق خارجی نداشه باشد واجب نیست.
به نظر اصفهانی واجب الوجود بالذات، مطابق تعریف، موجودی است که وجود برای آن لازم و ضروری است. حال اگر برای مفهوم واجب الوجود بالذات، مصداقی نباشد، چند حالت متصور است: نبود مصداق یا به این دلیل است که وجود آن در خارج ممتنع است و یا به دلیل ممکن و نیازمند بودنش به علّت میباشد که در هر دو صورت لازم میآید واجب الوجود بالذات، واجب الوجود نباشد، در صورتی که فرض ما در واجب الوجود بالذات است نه ممتنع الوجود و ممکن الوجود.
منابع
1)حسین زاده، محمد؛ فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، چاپ دوم، صص 240-239.
2)مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران: قم، انتشارات صدرا، چاپ هفتم، 1379ش، ج 6، صص 992-991.
3)محمدرضائی، محمد؛ الهیات فلسفی، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، 1383ش، ص 253.
4)غرویان، محسن؛ سیری در ادله اثبات وجود خدا، قم: بوستان کتاب، چاپ دوم، 1377ش، صص 156-155.
5)غروی اصفهانی، محمد حسین؛ تحفة الحکیم، قم، موسسه آل البیت، ص 171.